باز باران با ترانه

بالاخره او امد.بعد یک ماه و نیم.بعد کلی دلتنگی

الان یه هفته است که اومده

خوشحالم

از صمیم قلبم

اما از الان  واسه 26 روز دیگه که میره ناراحتم

کاش از فردا زمان متوقف بشه

کاش مسافرتمون تا ابد طول بکشه

من دلم میخواد تا ابد با اون و بقیه باشم

بدون دوری ازشون

خدایا

خودت بهم توان تحمل دوریشون رو بده

خودت بهم ارامش بده تا فقط از لذت های زیبایی که داریم استفاده کنم :)

باز باران با ترانه...

باز باران،با ترانه،با گهر های فراوانمی خورد بر بام خانه.من به پشت شیشه تنهاایستادهدر گذرها،رودها راه اوفتاده.شاد و خرمیک دو سه گنجشک پر گو،باز هر دممی پرند، این سو و آن سومی خورد بر شیشه و درمشت و سیلی،آسمان امروز دیگرنیست نیلی.یادم آرد روز باران:گردش یک روز دیرین؛خوب و شیرینتوی جنگل های گیلان.کودکی ده ساله بودمشاد و خرمنرم و نازکچست و چابکاز پرنده،از خزنده،از چرنده،بود جنگل گرم و زنده.آسمان آبی، چو دریایک دو ابر، اینجا و آنجاچون دل من،روز روشن.بوی جنگل،تازه و ترهمچو می مستی دهنده.بر درختان میزدی پر،هر کجا زیبا پرنده.برکه ها آرام و آبی؛برگ و گل هر جا نمایان،چتر نیلوفر درخشان؛آفتابی.سنگ ها از آب جسته،از خزه پوشیده تن را؛بس وزغ آنجا نشسته،دم به دم در شور و غوغا.رودخانه،با دو صد زیبا ترانه؛زیر پاهای درختانچرخ میزد، چرخ میزد، همچو مستان.چشمه ها چون شیشه های آفتابی،نرم و خوش در جوش و لرزه؛توی آنها سنگ ریزه،سرخ و سبز و زرد و آبی.با دو پای کودکانهمی دویدم همچو آهو،می پریدم از لب جو،دور میگشتم ز خانه.می کشانیدم به پایین،شاخه های بید مشکیدست من می گشت رنگین،از تمشک سرخ و مشکی.می شندیم از پرنده،داستانهای نهانی،از لب باد وزنده،رازهای زندگانیهر چه می دیدم در آنجابود دلکش، بود زیبا؛شاد بودممی سرودم“روز، ای روز دلارا!داده ات خورشید رخشاناین چنین رخسار زیبا؛ورنه بودی زشت و بیجان.این درختان،با همه باز باران با ترانه...ادامه مطلب

باز باران با ترانه...

یار دبستانی من با من و همراه منی چوب الف بر سر ما بغض من و آه منی حک شده اسم من و تو رو تن این تخته سیاه ترکه ی بیداد و ستم مونده هنوز رو تن ما دشت بی فرهنگی ما هرزه تموم علف هاش خوب اگه خوب، بد اگه بد، مرده دل های آدماش دست من و تو باید این پرده ها رو پاره کنه کی می تونه جز من و تو درد ما رو چاره ک باز باران با ترانه...ادامه مطلب

باز باران با ترانه...

اگر مهری به دل دارم ، اگرعشقی به سر دارمیقینا مــادرم داده و یـا ارث از پــدر دارم   چو مـادر یاورم باشد ، پـدر باشد دعـا گویمنه از بیـگانه بـاکـم هست ، نه پـروا از خـطـر دارم   اگر روزی شکستم عهد ، میان مادر و فرزندخداوندا تو کاری کن که جان از تن به در دارم   پدر عمری به زحمت بود ، دل مادر پر از غص باز باران با ترانه...ادامه مطلب

ﭼﺮﺍ ﻫﻤﻪ ﻣﯿﮕﻦ ﺑﻪ ﺳﻼﻣﺘﯽ . . !.ﺑﻌﻀﯽ ﺟﺎﻫﺎ ﺑﺎﯾﺪ ﮔﻔﺖ ﻟﻌﻨــــــــــــﺕ . . !.ﻟﻌﻨﺖ : ﺑﻪ ﻋﺸﻘﺎﯼ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺭﻭ ﻫﻮﺳﻪ. . !.ﻟﻌﻨﺖ : ﺑﻪ ﺩﻝ ﻫﺎﯼ ﻫﺮﺯﻩ . . !.ﻟﻌﻨﺖ : ﺑﻪ ﮐﺴﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺍﺣﺴﺎﺳﺎﺕ ﮐﺴﯽ ﺑﺎﺯﯼ ﻣﯿﮑﻨﻦ . . !.ﻟﻌﻨﺖ : ﺑﻪ ﮐﺴﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺧﻮﺷﯿﺎ ﻭ ﻋﺸﻘﻮ ﺣﺎﻟﺸﻮﻥ ﺑﺎ ﮐﺲ ﺩﯾﮕﻪ ﺳﺖﻭ ﺩﻋﻮﺍﻫﺎ ﻭﺑﺪﺑﺨﺘﯿﺎﺵ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻮ . . .ﻟﻌﻨﺖ :ﺑﻪ ﮐﺴﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻣﻮﻗﻌﯽ ﮐﻪ ﺧﻮﺷﻦ باز باران با ترانه...ادامه مطلب

باز باران، با ترانه، با گهر های فراوان می خورد بر بام خانه. من به پشت شیشه تنها ایستاده در گذرها، رودها راه اوفتاده. شاد و خرم یک دو سه گنجشک پر گو، باز هر دم می پرند، این سو و آن سو می خورد بر شیشه و در مشت و سیلی، آسمان امروز دیگر نیست نیلی. یادم آرد روز باران: گردش یک روز دیرین؛ خوب و شیرین توی ج باز باران با ترانه...ادامه مطلب